روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: شهید مظلوم آیتالله بهشتی را هنوز هم مظلوم میدانیم زیرا در میان حکمرانان گوش شنوائی برای سخنان حکیمانهاش پیدا نشد و اکنون نیز پیدا نمیشود. او اسلام را با معیارهائی عرضه میکرد که با فطرت انسان منطبق بود. حق هم همین است. زیرا اسلام دین فطرت است. بهشتی خطاب به حکمرانان میگفت: «خودسازی را به مردم تحمیل نکنید، به مردم کمک کنید، آگاهی بدهید، زمینه برای رشد اسلامی بدهید ولی هیچ چیز را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادیست، میخواهد خودسازی داشته باشد، اما خودش، خودش را بسازد، مبادا برخلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زیستن را به مردم تحمیل کنید، آنها بر علیه شما طغیان خواهند کرد».
این توصیه حکیمانه هرچند اختصاص به حکمرانان ندارد ولی اولین مخاطبان آن، حکمرانان هستند. یک عالم دینی که در مسجد و محراب با مردم سروکار دارد یا بر منبر موعظه مینشیند نیز نباید از تشریح احکام و معارف دینی فراتر برود و درصدد تحمیل آنها بر مردم برآید. او هم اگر بخواهد مسلمان زیستن را به مردم تحمیل کند، هرگز موفق نخواهد شد. موفقیت مبلغان دینی فقط زمانی قابل تضمین است که با فطرت انسانها رابطه برقرار کنند و بدانند که انسان بالفطره خواهان آزادی است و چون محتوای دین خدا نیز بر فطرت انسانی منطبق است، بطور طبیعی هر انسانی وقتی با معارف دینی آشنا شود، به آن گرایش پیدا میکند و پایبندی نشان میدهد.
نوبت به حکمرانان که میرسد، توصیه پرهیز از تحمیل پررنگتر و حساستر میشود. حکمرانان، وکلای مردمند و حق ندارند چیزی را بر موکلین خود تحمیل کنند. اگر اجرای قانون، که ابزاری برای برقراری نظم در جامعه و جلوگیری از هرج و مرج است، برعهده حکمرانان است، حتی همان را هم با فرهنگ سازی و علاقمند کردن مردم به قانونمندی، بهتر میتوانند به نتیجه برسانند. در جوامع پیشرفته به وضوح دیده میشود که مردم بدون آنکه دولتمردان نیازی به استفاده از زور و فشار برای وادار کردن آنان به اجرای قانون داشته باشند، داوطلبانه به قانون عمل میکنند و درصد تخلف بسیار پائین است. علت اینست که مردم آن جوامع، قانونمندی را به عنوان یک فرهنگ پذیرفتهاند و تخلف از آن را دون شان انسانی خود میدانند. در میان افراد متدین و باایمان نیز پایبندی به قانون به میزان بسیار بالائی وجود دارد. جالب است که این پایبندی اختصاصی به یک دین خاص مثلاً اسلام ندارد، در میان پیروان سایر ادیان نیز هرکس از ایمان قویتری برخوردار باشد، پایبندی او به قانون بیش از دیگران است.
مهمترین نکتهای که باید در این مبحث مورد توجه حکمرانان قرار گیرد اینست که حکمرانان فقط وقتی میتوانند فرهنگ پایبندی به قانون را در مردم نهادینه کنند که خودشان عامل آن باشند. با حرف زدن و نصیحت و موعظه و حتی توسل به قدرت و فشار نمیتوان فرهنگ سازی کرد. این نکته را امام خمینی در مورد شیوه عملکرد روحانیون سَلَف با عبارتی رسا توضیح داده و گفتهاند: «در ترویج روحانیت و فقاهت، نه زور سرنیزه بوده است نه سرمایه پول پرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند» صحیفه امام، ج۲۱، صفحه ۲۷۶.
این سخن را امام هرچند درباره روحانیون سَلَف گفتند ولی با این هدف بود که روحانیون خَلَف آن را آویزه گوش نمایند تا به قول شهید بهشتی مبادا برخلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زیستن را به مردم تحمیل کنند. حکمرانانی که در یک نظام حکومتی دینی مسئولیت برعهده دارند نیز باید خود را مخاطب این سخن امام بدانند و فرهنگ سازی را سرلوحه فعالیتهای خود قرار دهند. فرهنگ سازی فقط از کسانی برمیآید که فرهنگ در وجودشان نهادینه شده باشد و در رفتارشان متجلی شود. ما به چنین حکمرانانی نیاز داریم.
این توصیه حکیمانه هرچند اختصاص به حکمرانان ندارد ولی اولین مخاطبان آن، حکمرانان هستند. یک عالم دینی که در مسجد و محراب با مردم سروکار دارد یا بر منبر موعظه مینشیند نیز نباید از تشریح احکام و معارف دینی فراتر برود و درصدد تحمیل آنها بر مردم برآید. او هم اگر بخواهد مسلمان زیستن را به مردم تحمیل کند، هرگز موفق نخواهد شد. موفقیت مبلغان دینی فقط زمانی قابل تضمین است که با فطرت انسانها رابطه برقرار کنند و بدانند که انسان بالفطره خواهان آزادی است و چون محتوای دین خدا نیز بر فطرت انسانی منطبق است، بطور طبیعی هر انسانی وقتی با معارف دینی آشنا شود، به آن گرایش پیدا میکند و پایبندی نشان میدهد.
نوبت به حکمرانان که میرسد، توصیه پرهیز از تحمیل پررنگتر و حساستر میشود. حکمرانان، وکلای مردمند و حق ندارند چیزی را بر موکلین خود تحمیل کنند. اگر اجرای قانون، که ابزاری برای برقراری نظم در جامعه و جلوگیری از هرج و مرج است، برعهده حکمرانان است، حتی همان را هم با فرهنگ سازی و علاقمند کردن مردم به قانونمندی، بهتر میتوانند به نتیجه برسانند. در جوامع پیشرفته به وضوح دیده میشود که مردم بدون آنکه دولتمردان نیازی به استفاده از زور و فشار برای وادار کردن آنان به اجرای قانون داشته باشند، داوطلبانه به قانون عمل میکنند و درصد تخلف بسیار پائین است. علت اینست که مردم آن جوامع، قانونمندی را به عنوان یک فرهنگ پذیرفتهاند و تخلف از آن را دون شان انسانی خود میدانند. در میان افراد متدین و باایمان نیز پایبندی به قانون به میزان بسیار بالائی وجود دارد. جالب است که این پایبندی اختصاصی به یک دین خاص مثلاً اسلام ندارد، در میان پیروان سایر ادیان نیز هرکس از ایمان قویتری برخوردار باشد، پایبندی او به قانون بیش از دیگران است.
مهمترین نکتهای که باید در این مبحث مورد توجه حکمرانان قرار گیرد اینست که حکمرانان فقط وقتی میتوانند فرهنگ پایبندی به قانون را در مردم نهادینه کنند که خودشان عامل آن باشند. با حرف زدن و نصیحت و موعظه و حتی توسل به قدرت و فشار نمیتوان فرهنگ سازی کرد. این نکته را امام خمینی در مورد شیوه عملکرد روحانیون سَلَف با عبارتی رسا توضیح داده و گفتهاند: «در ترویج روحانیت و فقاهت، نه زور سرنیزه بوده است نه سرمایه پول پرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند» صحیفه امام، ج۲۱، صفحه ۲۷۶.
این سخن را امام هرچند درباره روحانیون سَلَف گفتند ولی با این هدف بود که روحانیون خَلَف آن را آویزه گوش نمایند تا به قول شهید بهشتی مبادا برخلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زیستن را به مردم تحمیل کنند. حکمرانانی که در یک نظام حکومتی دینی مسئولیت برعهده دارند نیز باید خود را مخاطب این سخن امام بدانند و فرهنگ سازی را سرلوحه فعالیتهای خود قرار دهند. فرهنگ سازی فقط از کسانی برمیآید که فرهنگ در وجودشان نهادینه شده باشد و در رفتارشان متجلی شود. ما به چنین حکمرانانی نیاز داریم.